مرا ببخش.

گل هایم پژمردند و گلدان های باورم تهی گشتند از رشد، از زیبایی، از امید، از شوق، از زندگی. مرا ببخش؛ دیگر گلی نمانده تا آن را برای تو بیاورم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۱۴
...

 پرسه های گاه و بی گاه ات در خواب های آشفته ام، سهم قانع کننده ای است از زندگی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۰۱ ، ۱۳:۴۹
...

 از محدودیت ها گریزان و در پی زیبا فریبنده ای گنگ، به نام آزادی.

من اما این اندیشه را در سر دارم که دست ببرم و پرده ی آخرینِ آفرینش را بِدَرَم تا در ورای آن، معشوقه ی دور و گُم ام، هیچ را در آغوش کشم‌.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۱ ، ۱۳:۱۹
...

 تو را خداوندگار جلّ جلاله برانگیخت، برای آن نگاه هایِ سرتاسر نور، آن سرانگشتانِ تازه یِ بهشتی، آن نَفَس هایِ معصوم، آن عطرهایِ دل انگیزِ آسمانی، آن قدم های پُر برکت و رحمت، برای آن ها که قدمی بر خاک ننهاده و رنجِ سفری دراز از بهشت تا زمین را زِ جان نتکانده، در زیرِ خاک ها مدفون می گشتند، به جُرمی نامعلوم.

چگونه می شود که حال پیامبری را برنمی انگیزد؟ که هر شب و هر روز در زیر خروارها خاکِ آرزو، مرگ را جستجو می کنند آن نگاه ها، آن سرانگشتان، آن نفس ها، آن عطرها، آن قدم ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۱ ، ۰۱:۱۶
...

 آن حجمِ سیاهیِ عمیقِ مطلقِ سنگینِ شکنجه گر حالا به شکلی عجیب تبدیل شده. سیاه، عمیق، مطلق، سَبُک، افسون گری تخدیر کننده. دست به هر سو می برم خبری از دیوار نیست حتی، هوایی نیست، خُنکایِ دمی نیست، گرمیِ بازدمی هم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۱ ، ۲۳:۲۳
...

 دست می برم بر زخم های خون مُرده، پُر چرک و متعفن، ناله و فریادم به آسمان بلند می شود، در آستانه ی جان کندنم، باریکه ای از نور می بینم، نسیمی خنک بر زخم ها و خون ها می وزد، در حسِّ تسکینِ خوشآیندی مدهوش می شوم.

نورْ ناپیدا می شود. چشم هایم به تاریکی می رسد. سایه هایی سیاه تر از تاریکی می بینم. مرهم ها کنار می رود. تازیانه ها، نیزه ها و شمشیرها بر زخم هایِ کهنه فرو می آیند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۱ ، ۱۶:۲۷
...

 تو را هدیه یِ پروردگار یافتم

هدیه ای به روح نوازیِ آلبومِ موسیقی برای ناشنوایی

هدیه ای به زیباییِ تابلوِ نقاشی برای نابینایی

تو را هدیه ای یافتم اعجاز انگیز، و من ملول از درکِ لذتِ داشتن ات.

 

 

+باران است این، رحمتی از جانبِ دوست یا عذابی از جانبِ منتقم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۶:۳۳
...

 "از جسم اش بِبُرانید و بر جان اش بِخورانید."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۱ ، ۱۱:۲۲
...

باران می بارد و من لبخند می زنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۱ ، ۱۰:۱۴
...

سرزمینی بود مرا در روشنیِ چشم هایت، در گرمیِ نفس هایت؛ وطن می خواندمش.

آهِ سردی شدم و قطره یِ اشکی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۱ ، ۲۳:۵۷
...