اشک سخن می گه اون زمان که واژه ها ناتوان باشن از عیان ساختنِ دنیایِ درون.
اشک سخن می گه اون زمان که واژه ها ناتوان باشن از عیان ساختنِ دنیایِ درون.
یه گردابه توی جمجمه ام بجای مغز.
می چرخه و می چرخه و به سمت پایین فرو می ربزه اول توی قفسه سینه ام و بعد تمام بدنم پخش می شه. می شه گدازه آتش فشان و از راه گلوم می جوشه به سمت بالا.