۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

تلاش می کند تا چشم هاش باز بماند
بیشتر باز بماند
چشم هاش را گشاد گشاد می کند تا جای بیشتری داشته باشد و سرریز نکند
می ترسد که مبادا ببینند
بیشتر از همه چشم های خسته ی مـ...ادَر
سرش را بیشتر به پایین خم می کند
چادر گُل دار یادگار خاله ای که حالا نیست را جلوتر می کشد
-الهی بخت_سفید شوی دُخـ..-
-چه سر به زیر دُخـ...تَری-
-کَنیـ...زِ شُماست-
کلمه ها توی سرش پژواک می خورند...
بخت_سفید
دُخـ...تَر
کَنیـ...ز
-به بختِ سفیدِ دختری که به کنیزی می رود خنده اش می گیرد-
تُنگ چشم هاش تَنگ تر می شود
بی هوا قطره ای می چکد روی دامن سفید گُل داری که تن کرده
با دست چشم هاش را باد می زند
چادر گُل دار را جلو تر می کشد
نگران است که مبادا ببینند
بیشتر از همه چشم های خسته ی مـ...ادَر
...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۷ ، ۰۶:۲۳
...