۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

خورشیدِ من

دوست داشتن ات روزنه هایِ نور استْ گذر کرده از میانِ دیوارهایِ سردِ نامنتهایِ زندانِ تاریکِ وجودم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۷
...

 پرده ی اول:

۴ ساله بودم که برادرم دنیا اومد. همه ی روز و شبم شده بود برادرم. شیرخواره بود و روز عاشورا تعزیه خوانی. از بین جمعیت قنداقه ی برادرم رو روی دست می دیدم. تیری از کمان مرد قرمزپوش رها شد و صدای گریه ی برادرم بلند شد.

تعزیه تمام شد اما کسی نمی تونست گریه ی من رو آروم کنه. تا شمر و حرمله ی تعزیه آمده بودن که ببین دختر به خدا ما کاری به برادرت نداشتیم خودت که دیدیش همه جاش سالمه...

 

 پرده ی دوم:

چند وقتیه به این فکر افتادم رقیه سراغ عمو رو از بابا گرفت. سراغ بابا رو هم از عمه. اما چرا جایی نشنیدم که رقیه آمد و گفت بابا داداش اصغرم کو؟
با خودم میگم نکنه او هم مثل من از دور از لابلای پرده ی خیمه داداش رو دیده روی دست های بابا...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۵۵
...