قُلْنا یا نارُ کُونِى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ

تو که از ابراهیم بودن چیزی کم نداشتی؛ پس یا امر, امر نبود و یا نار فرمانبردار نبود...

+دختر که باشی, سه ساله که باشی, آنوقت پدر نباشد...

+خدایا من اعتراض دارم, میشود لطفا این قصه را از نو بنویسید, یک جوری بنویسید که لااقل سه ساله به بابایش برسد...حالا لابلای خرابه و اوار هم که باشد لااقل برسد فقط, لطفا.

+یک مدتی بروم یک جای دور, گم شوم از خودم.

کَلّا اِنَّ الاِنسانَ لَیَطغی

یک جور حال بهم زنی حالم از همه چیز بد میشود
از هوا
از شهر
از (به اصطلاح) آدمی زاده هایِ متمدنِ ساکنِ شهر
از ...
یک روز آفتاب نزده باید بروم سراغشان, از خواب گرم هفت پادشاه بیرون بِکَشَمِشان, باید یقه ی تک تکشان را بگیرم و زیر مشت و لگد تا جا دارد بزنم؛ فریاد بکشم: لعنتی آشغال ازین به بعد دهنتو ببند, خفه شو و انقد ادای روشن فکرِ دلسوزِ متعهدِ به آینده ی جوونا و به فکرِ وضعیت مملکت به خودت نگیر ؛ تو همون ماده ی لزج متعفن هستی و دیگه هیچی نیستی نقطه


+حیف تو که باید تنگ این پست متعفن برات بنویسم...
اما همه اش تقصیر توئه؛
از مرگ ناگهانی پیرمرد هشتاد و چند ساله تا خودکشی جوان سی و چند ساله تا همین ماجرای پلاسکو و این اواخر حالِ من که تفسیر نمی خواد تقصیر توئه تو؛
سوال نپرس و بهانه هم نیار, اما و چرا هم نداره همین که من گفتم.

لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ فی کَبَد

مشکل از اونجا شروع شد که در طلب برآمدیم برای بی دغدغگی؛ بی خیالی؛ رفاه؛ گنجِ بی رنج...



+
ساعت 7و30 (خیابان جمهوری) : دودِ خاکستری, خاکستری, خاکستری, خاکستری, خاکستری...
ساعت 12و30 (مسجد مجتمع تجاری نور؛ بین دو نماز) : اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاه و یَکشِفُ السّوء
ساعت 13و 30 (خیابان جمهوری) : ...سفید.
ساعت 23و30 : اَمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاه و یَکشِفُ السّوء

"ولیت شعری یا سیدی و الهی و مولای اتسلط النار علی وجوه خرت لعظمتک ساجدة؟"

1. (به انگلیسی: Autoclave) برای استریل کردن ابزار پزشکی و آزمایشگاهی در فشار و دمای بالا می باشد.

2. "انا لله و انا الیه راجعون"

3. برای زدودن هرگونه ناپاکی (تا قابل بازگشت به اصل خود شد) باید از اتوکلاو خدا گذشت.

+مسافرین محترم بعلت خرابی تعدادی از واگن ها!!! حرکت قطارها در خط4 با تاخیر همراه است...

+توقف های چندساعته بی هدف انتهای سکوی مترو...این یکی, یک قدم فراتر از خط زرد...نه, این یکی...نه...این یکی...نه.

"بحبکم و بقربکم"

[رسول] نزدیک شد به خدای... (نزدیک مقدارِ دو کمان بود از کمان های عرب.)


+قاف؛چاپ سوم؛شهرستان ادب؛ ص291
+بدمست شده ام اما, هنوز به کامم خوش می نشیند طعم آشنای قدحت.

من اینجا هسدم

در دورترین نقطه جغرافیای ممکن نسبت به تو
من اینجا هسدم؛
سلام.


+نوشدارویی درست, فقط یک سوال, بعد از مرگ سهراب خواهی آمد یا نه؟