۴ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

  هنوز همان خانه تان زندگی می کنید؟
خوش به حالِ تمامِ خانه هایی که تُ در آن زیسته ای و حالا هم...
خوش به حالِ همه ی آدم ها که تُ با آن ها زیسته ای و حالا هم...
خوش به حالِ سقفِ خانه تان
خوش به حالِ کلیدهایِ برقِ خانه تان
خوش به حالِ دیوارِ خانه تان
خوش به حالِ پادریِ خانه تان
خوش به حالِ دکمه یِ دربازکنِ آیفونِ خانه تان
خوش به حالِ دستگیره یِ درهایِ خانه تان
خوش به حالِ دمپاییِ روفرشی ات
خوش به حالِ سبدِ نان رویِ میزِ ناهارخوری تان
خوش به حالِ دسته یِ شیرِ آبِ ظرف شوییِ آشپزخانه تان
خوش به حالِ دستمالِ آشپزخانه تان
خوش به حالِ دستگیره یِ یخچالِ خانه تان
خوش به حالِ ماژیکِ رویِ وایت بردِ یخچال تان
خوش به حال لیوان هایِ تویِ آشپزخانه تان
خوش به حالِ کتریِ چاییِ خانه تان
خوش به حالِ پرده هایِ خانه تان
خوش به حالِ هوایِ تویِ خانه تان
خوش به حالِ دستگیره یِ درِ اتاق ات بیش تر از آن یکی دستگیره ها
خوش به حالِ آینه یِ رو میزیِ اتاق ات
خوش به حالِ شانه یِ رویِ میزِ آرایش ات
خوش به حالِ بالشِ زیرِ سر ات
خوش به حالِ ملحفه ی روی تخت ات
خوش به حالِ شاخه هایِ خشکیده یِ رویِ بوته یِ یاسِ مهتابیِ اتاق ات
خوش به حالِ گلدانِ شمعدانیِ رویِ نرده هایِ مهتابیِ اتاق ات
خوش به حالِ تک تکِ سلول هایِ سرانگشت هایِ محمدحسن
خوش به حالِ اسباب بازی هایِ محمدحسن
خوش به حالِ لباس هایِ محمدحسن

خوش به حالِ محمدحسن

خوش به حالِ محمدحسن

.
خوش به حالِ دکمه ها یِ کنترلِ تلویزیونِ تان
خوش به حالِ دانه هایِ تسبیحِ جانماز ات
خوش به حالِ تمامِ شمارگانِ ماه نامه یِ داستان ات
آه، خوش به حال تمامِ کتاب هایِ کتاب خانه ات
خوش به حالِ پلی لیستِ آهنگ هایِ گوشی ات
خوش به حالِ گلس و قاب ِ گوشی ات
خوش به حال همه که تُ را دارند و تُ آن ها را .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۲:۳۴
...

 یک ملاقات ناگهانی با ستاره ای دنباله دار

 یک بغلِ یک دقیقه ایِ خواهرانه بعد از ۲۷ سال

 یک ۵ روزِ بارانی و هوای ابری و سکوت و تنهایی

 تعدادی گنجشک و کبوترِ پایِ پنجره

 جوانه ی تازه شکفته روی شاخه ی خشکیده ی گلدان

 

 هیچ کدام اش سر حال نمی آوَرَدَم، نه تا وقتی که تُ را ندارم.

 

پ.ن:

به تک تکِ نویسنده های رمان هایِ عاشقانه ی دنیا :

پست قبل را جدی نگیرید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۳
...

 درد و نفرین بر تک تکِ نویسنده هایِ رمان هایِ عاشقانه یِ دنیا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۹ ، ۲۱:۲۱
...

 فقط همین به یادم مونده حتی یاد ندارم از کدوم فیلم؟ کدوم دیالوگ؟ چند روز هست؟ فقط توی سرم میاد و با هر اومدن تهِ گلوم بند می آد، نفس ام می ایسته و کاسه ی چشم هام تر می شه.

 چرا؟

 نمی دونم.

 شاید چرایی اش تفاوت too با so باشه.

 چرا نگفت it hurts too much یعنی می دونست درد داشتن اش لذت بخشه؟ می دونست درد داشتن اش قشنگه؟ می دونست درد داشتن اش دوست داشتنیه؟ می دونست ؟

 شاید درد بیشتر می خواست پس؟ شاید این جور داشت ناز می کشید؟ یا ناز می خرید؟ یا ناز می کرد؟ یا نیاز؟ یا نوازشی می خواست؟ یا فقط آغوش مهربانی؟

 خدایاجان!  it hurts soooooooooooo much.  این دنیایی که آفریدی hurts so much  خدایاجان.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۲۳:۴۹
...