۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

 دارد آهسته آهسته شب می شود؛ وقت بیداریِ درد است، -که بیدار بود- وقت بیدارتر شدن است.
وقت آن است که بتازد در سرزمینِ تک تکِ ذراتِ جسم و برود تا انتهای سرزمینِ لم یزرعِ روح تا همه را تسخیر کند به بند اسارت خود.
حالا زمان آن است که من گوشه ی تاریک اتاق جمع شوم توی خودم، گم شوم توی خودم مثل زبان بسته ای که سرش را ... دست و پا بزنم.
سرِ نداشته ام را میان دست هام بفشارم، بپیچم توی خودم، ناله بزنم و نام تو را بخوانم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۰۴
...

 شبِ چهارم محرم الحرام هزار و چهارصد و چهل و دو است. باید بنویسم تا یادم بماند. تا اگر یادم رفت یادم بیاورد که او که اگر شهید نشود می میرد تو (من) نیستی. تو نهایتِ امر به گوشت مانده ای می مانی که بی هیچ مصرفی منقضی شده و گندیده، بوی تعفن ات همه را آزار می دهد. آن قدر هم ارزش نداری که حتی خوراک سگ های بیابان باشی چرا که حتی آن ها هم طمعی به خوردن چنین چیزی ندارند؛ باید دور بیاندازند ات. خیلی دور.

 

+حواس ات هست؟ بویی به مشام ات می رسد؟ یا کور شده ای؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۳۵
...